رسانههای وابسته به جریانهای مخالف جمهوری اسلامی ایران رویکردی متناقض و غیرحرفهای را در پیش گرفتهاند. این رسانهها که با پوشش ظاهری بیطرفی فعالیت میکنند در عمل تنها به منافع مقطعی خود توجه دارند.
به عنوان مثال شهرام گودرزی که با پیادهروی از کلاردشت به شیراز توجه رسانهها را جلب کرد ابتدا توسط رسانههای سلطنتطلب به عنوان نمادی ملی معرفی شد. اما پس از آنکه او جملاتی در حمایت از کشور بیان کرد همان رسانهها او را به عنوان پروژهای حکومتی معرفی کرده و به تخریب وی پرداختند.
نمونه دیگر کنسرت همایون شجریان بود. پس از اعلام برگزاری این کنسرت همین رسانهها با حملات شدید او را حکومتی خواندند. این در حالی بود که کنسرت شجریان قرار بود برای مردم ایران برگزار شود اما به دلیل کوتاهی معاونت هنری وزارت ارشاد لغو شد و هیچ ارتباطی با این فضاسازیها نداشت.
این موارد نشان میدهد که حقیقت و فرهنگ برای این رسانهها اهمیتی ندارند. آنها تا زمانی که فرد یا جریانی در راستای اهداف و برنامههایشان باشد از او حمایت میکنند. اما به محض کوچکترین استقلال فکری یا انتقاد از سیاستهایشان همان فرد را به شدت تخریب میکنند.
به بیان دیگر این رسانهها بیشتر شبیه اتاق عملیات روانی هستند تا یک رسانه حرفهای. آنها به دنبال انعکاس واقعیت نیستند بلکه به دنبال ساختن روایتی گزینشی هستند که هر روز بر اساس تغییر منافع و سناریوهای سیاسی خود بازنویسی میشود.